دو تا دختر توی عکس هر دو با موهای قرمز همدیگر را بغل گرفته اند و دستهاشان را هماهنگ با هم از روی دست های همدیگر رد کرده اند. همه جا سبز می زند دورشان به جز کمی تیرگی و محوی در پشت عکس. دقیق که باشی می بینی مردی ست پشت سر هر دو شان و توی چشم های دختر ها که دقیق می شوی می بینی ته چشم شان چیزی برق می زند. چیزی که ته چشم همه نیست.
ورق می زنی.
دختر تنها توی عکس ایستاده کنار رز رونده ی قدیمی توی حیاط که سال هاست مرده. دارد آرام لبخند می زند. به دوربین نگاه می کند و موهای ش صاف صاف اند. بلوز زردی تنش است که عکس شهر بازی روش دارد.
می خواهم برویم شهر بازی. با هم برویم پرخ و فلک سوار شویم. به آن بالا که می رسیم برق ها برود و سه روز و سه شب آن جا بمانیم کنار هم. تنها. زیر آسمان.
جلوی رنوی نارنجی. کیف مدرسه به دست. نگرانی توی چشم هاش. مقنعه ی چانه دار کمی کج. مانتو شلوار سورمه ای تمیز و اطو کشیده.
امتحان ها هی نزدیک می شوند. من هی می روم عقب تر. می کشم خودم را روی زمین. می نشینم سریال نگاه کردن. پازل درست کردن. برای امتحان ندادن نیست انگار توی این وضعیت دلم نمی خواهد کسی فکر کند من نیستم.
بوی حمام و صابون داروگر و شامپوی تخم مرغی با هم قاطی شده از لای درز های در دارد می آید تو. نشسته ام هاروی کرامپت نگاه می کنم و فکر می کنم به این که آمده ام این جا. توی این خانه. نشسته ام. می خواهم به هیچ کجا وصل نباشم. به هیچ چیز فکر نکنم. نگردم توی ذهن ام سراغ آدم هایی که امروز می روند پشت آن تریبون قهوه ای. نخواهم یاد ام بیاورم اگر می شناسم. اگر دیده ام قبلن. قبل تر از این ها چه شکلی بوده اند. چه جوری می خندیدند.
پروانه ام را بغل کرده ام. توی ماشین. توی راه کندلوس. برده ام ببیند آن جا را. خواب ام برده. لب هام از هم کمی باز شده. سر ام خم شده روی شانه ام. کنار دهان ام کمی خیس شده. پام مانده جلوی پنجره ی کولری که از پایین پا باد می زند. دست هام شل شده دوی پروانه ام. چشم هام هر از گاهی باز می شوند می خورند به آسمان آبی با تکه ابر های سفید نازک و کله های سیاه روی شیشه.
با پ و ی داشتند من را می رساندند خانه. " آی آدم ها..." گفتم این آهنگ آهنگ شبی ست که الف را دیدم. بعد ک رفته بودند. توی آن اتاق با یک واکمن همین ها را گوش دادیم آن شب.
همه ی شب ها آرام نمی شوند همیشه.
No comments:
Post a Comment